به نام او که میخواستو ، هم او شد
به کدامین گناه
به کدامین ستم ....نمیدانم
کاش در جلگه تنهایی خویش
در پهنه این دریای طوفانی
گوشه ایی دنج
برای بار غمگین دلم
پیدا میشد .
یا شاید ........نمیدانم
در جستجوی خلوتی هستم
که گویا در دل موجهای وحشی
اقیانوس غمهایم
به مانند تندیسی از جنس ماسه های ساحل ،
که هنگام برخورد این موجهای نامرد
مثال لرزهایی که بر جان بم افتاد
از بین رفته .....نابود شده.
کاش میشد به قول سهراب که میگفت :
پشت دریاها شهریست .
قایقی ساخت و انداخت به تن بی رحم این آب
تا دور شد از این دغدغه تنهایی .
...سوته دل.