در هیاهوی غریبی آشنا گم کرده ام
جاده بسیار است دردا رد پا گم کرده ام
نام او رادر عبور از جاده ها ، در دشتها...
یا چه میگویم نمیدانم کجا گم کرده ام
گر چه خاموشم نپنداری زبانم نیست ، هست
شور دارم در درون اما....اما نوا گم کرده ام
در دلم دردیست....... اما ، گفتنش را عاجزم
بغض دارم در گلو زین رو صدا گم کرده ام
دیدنش را داشتم آیینه ای می جستمش...
ههههی....
یافتم او را ولی آیینه را گم کرده ام
ای که هر جا می روم چون سایه دنبال منی
هیچ باور میکنی ...
...آری تو را گم کرده ام....؟
...سوته دل .