زمستان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن ودیدار یاران را .
نگه جز پیش پای را دید نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی ،
به اکراه از بغل دست آورد بیرون ....
که سرما سخت سوزان است .
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون،ابری شود تاریک .
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .
نفس کاینست ، پس دیگر چه داری چشم ...
زچشم دوستان دور یا نزدیک .....؟
مسیحای جوانمرد من!ای ترسای پیر پیرهن چرکین !
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...آی .
دمت گرم و سرت خوش باد ...!
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !
منم من، میهمان هرشبت ، لولی وش مغموم .
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور .
منم، دشنام پست آفرینش،نغنه ناجور .
نه از رومم ،نه از زنگم،همان بیرنگ بیرنگم .
بیا بگشای در ،،،بگشای، دلللللللللللتنگم .
...سوته دل.